تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

...

موندم یه ادم چقدر میتونه سنگدل باشه که حتی دادن مرخصی به زندانیان رو هم نتونه تحمل کنه.


جنتی امروز تو نماز جمعه شاکی شده که چرا به زندانیان سیاسی مرخصی می دهند... سکوت میکنم

تلاش

برای پیشرفت باید تلاش کرد، به گذشته نگاهی انداخت ودرس گرفت...

یک چراغ مطالع و یک وایت برد کوچک گرفته ام... زندگی ام بیش از اندازه بی برنامه شده بود... سعی میکنم با هدف زندگی کنم ... نوشتم تا یادم بماند...

بیا

آی تنهایی ، تنهایی ... دوباره بیا و آغوش باز کن... بیاو مرا تنگ در بر بگیر که سخت محتاج توام... آی تنهایی با تو چه داستانها ، چه خاطرات و چه روزها که سر نکرده ام.... بیا. بیا ومرا مونس جان باش... تنهایی ...

داداش بزرگه صبح زنگ زده که : آقا این خانوم ما رو ( که صاحب کار من هست ) نصیحت کن که اینجوری واونجوری. ازصبح تا ظهر غیر مستقیم تمام تلاشم رو کردم وتقریبا موفق شدم. حالا بماند که خودم در ذهنم چه گرفتاریهایی داشته ودارم... 

حماقت غیر از این بود؟؟؟؟؟؟

میدانستم نباید تعلل کنم. میدانستم وقتی برای اولین بار اینطور جدی وارد میدان شده ام ، نباید کار را به دیگری بسپرم. میدانستم میوه رسیده روی درخت نمی ماند ومی چینندش...


حساب کتاب های ابلهانه ورفتارهای احتیاط آمیز احمقانه... از دست کسی ناراحت نیستم... از خودم شاکی ام... از دست خودم ... از دست خود احمقم...