-
رندان بلاکش
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 23:41
آنچه که انتظارش را میکشیدم ، حالا اتفاق افتاده. اتفاق اما دشوارتر از آن چیزی است که فکرش را میکردم. دشوارتر وپیچیده تر. راهی پر پیچ وخم که انگار هر روز هم بر پیچهایش افزون می گردد. تلاش اما تنها راه چاره است والبته به کار بردن عقل ومنطق در کنار احساسی که هست و وجود دارد... راهی دشوار در پیش است...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 23:11
نمیتونم بفهمم چه اتفاقاتی .ولی داره یه اتفاقاتی میفته. بعد از این همه سال. هفت یا هشت سال حالا انگار در عرض چند روز خیلی از اتفاقات داره خود به خود به هم ربط داده میشه . باید صبر کنم ومنتظر بمونم بینم چی میشه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 23:22
دلتنگی حتما نباید برای شخص خاصی باشد. میتواند برای یک حس خاص هم اتفاق بیفتد. دلتنگ آن حس هستم... دیر گاهیست...
-
خسته نباشید
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 00:01
وقتی عید را در خانه بمانی وبه سفر نروی و البته خواهر هم نداشته باشی ومادرت هم سنی ازش گذشته باشد مجبوری که در پذیرایی از میهمانان پدر ومادرت را کمک کنی. هیچوقت با این تقسیم بندی که فلان کار مردانه وفلان کار زنانه است موافق نبوده ام. معتقدم هر کس بنا به توانایی که در خودش احساس میکند والبته علاقه ای که دارد می تواند...
-
نوروز در شمال
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 21:04
نوروز برای ما شمالیها کمی با دیگر ایرانی ها تفاوت دارد. تقریبا خانواده های اندکی از شمالی ها به مسافرت نوروزی میروند. علت اصلی هم این است که به هر حال هر خانواده یک فامیل ُآشنا ویا دوست خانوادگی دارد که نوروز را به شمال سفر میکند و انتظار دارد که میزبان شمالی اش با روی باز از انها پذیرایی کند . دوستانی که بعد از...
-
نفاق
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 11:45
نفاق چیست؟ همان دورویی است. اینکه جور دیگری می پنداری و جور دیگر رفتار میکنی. از دیروز حملات نظامی نبروهای فرانسه وآمریکا به دولت لیبی آغاز شده. مقامات ایران که تا همین چند ساعت قبل از شروع حملات از قذافی بعنوان دیکتاتور و آدمکش و جنایتکار نام می بردند ، حالا حامی تمامیت ارضی لیبی شده اند و تا دیروز اگر به آمار...
-
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان مارا
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 23:10
گاهی وقتها اتفاقاتی برای برخی نزدیکان می افتد که احساس میکنیم ما بیشتر از آنها خوشحالیم. یکی از بهترین دوستانم ، که در واقع طی چندین سال اخیر جای خواهر نداشته ام را پر کرده حدود یکماه دیگر به زیارت خانه خدا میرود. تنها چند ماه بعد از ازدواجش والبته به همراه همسرش. شنیدن این خبر یکی از بهترین خبرهایی بود که می توانست...
-
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید؟؟؟؟
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 21:36
سیصد گل یاس یک گل نصرانی ما را زسر بریده می ترسانی؟ ما گر زسر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم ...
-
من جام جمم ولی چو بشکستم ، هیچ...
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 22:02
همیشه آن دوره هایی که به یک عدد رند می رسند ویژه هستند. مثلا دهمین جشن خانه سینما ، بیستمین دوره فیلم فجر ، سی امین سال تاسیس بانک ملی ... . آدمها هم همینگونه هستند. وقتی یک دهه را تمام میکنند ووارد دهه دیگر می شوند حس خاصی دارند. اینکه رقم سمت چپ سنت یک عدد بزرگتر شود گاهی خوشحال کننده است وگاهی ترسناک. از امروز وارد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 01:03
در آستانه سی سالگی...
-
انسان به امید زنده است
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 15:30
هفته گذشته را بیشتر در جلسات مختلف گذراندم. چند جلسه در مورد جشن سالیانه راهنمایان گردشگری سراسر کشور و کمکی که من ودوستانم میتوانیم به مدیریت برگزاری جشنواری کنیم و دو جلسه در مورد شرکت خودمان. در مورد جشن خوشبختانه گوشه کوچکی از کار را دست گرفتیم و سهم کوچکی در برگزاری آن داریم .البته امیدوارم که هوا اجازه برگزاری...
-
وقتی گزینه ها تمام می شوند...
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 17:33
حالا می شود گفت تا حدی تکلیفم مشخص شده. انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. انگار برگشته ام به ده سال پیش. حالا نه دوستانم می توانند فشار بیاورند نه پدر ومادرم. با خیال راحت زندگی میکنم مگر آن اتفاقی که باید ، بیفتد . ودیگر تعجیلی نیست برای رسیدن به آن اتفاق... انگار همه اینها خواست خدا بوده است که انتظارها و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 19:26
عصبانی ام. عصبانی ام در حد ، درحد ... نمیدانم در چه حدی اما خیلی خیلی زیاد عصبانی ام. وقتی از دست کسی عصبانی باشی که برای کارهایش یک اپسیلون از فکرش را هم به کار نمیگیرد و به نتیجه آن کارها وعواقبی هم که به بار می آورد فکر نمیکند ، مادرت باشد ... چه میشود کرد؟ نه میشود فحشش داد. نه کتک زد، نه هیچ کار دیگری غیر از مثلا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 14:12
چون کوبیدن آب در هاون
-
تنورداغ
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 13:22
جرقه ای را که منتظرش بودیم حالا زده شده است. بعد از عاشورای سال گذشته که تقریبا جنبش سبز وارد فاز خانگی ومجازی شد ، حالا جنبش های آزادیخواهانه در خاورمیانه شور دوباره ای در میان جنبش سبز ایران پدید آورده اند. امروز اعلام شد که جوانان سوریه هم از روز شنبه در خیابانهای دمشق حاضر خواهند بود والبته گروهی از دانشجویان...
-
کاسه چه کنم چه کنم در دست من است
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 18:46
وقتی سرانجام چیزی را میدانی٬ چرا مدام بر انجامش اصرار داری؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 23:36
حس خوبی ندارم. اصولا کسانی که برای دیگران ارزش قائل هستند ، حاضرند که برایشان وقت بگذارند. وقتی کسی حاضر نیست وقتی را صرف تو بکند یعنی ارزشی برایت قائل نیست. یعنی بود ونبودت و یا بودن یا نبودنش با تو فرقی ندارد برایش... احساس سبک شدن میکنم... باز خطا کرده ام آیا؟ ... هزار سه نقطه بی انتها... خسته...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 23:47
تا چشممان می خواهد به خوشی وآرامش گرم شود یک ناراحتی، یک چیز ناخوشایندی ، یک اتفاقی درگیر وناراحتمان میکند...
-
شبکه اجتماعی
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 21:59
فیلم شبکه اجتماعی ساخته دیوید فینچر در جشنواره گلدن گلوب امسال برنده چندین جایزه از جمله بهترین فیلم وبهترین کارگردانی شد. فیلم را ندیده ام اما فکر میکنم این کوچکترین هدیه ای بود که میشد به موسس فیس بوک اهدا کرد. شبکه اجتماعی داستان به وجود آمدن شبکه اجتماعی فیس بوک را به تصویر می کشد. فیس بوک در این سالها چقدر برای...
-
تونس ، به پیروزی رسید
جمعه 24 دیماه سال 1389 22:07
تنها چند روز پس از اعتراضات خیابانی مسالمت آمیز مردم تونس ، رئیس جمهور این کشور ابتدا مجلس و کابینه را منحل نمود وسپس هنگامی که اراده مردم را دید خود، از کشور خارج شد. شاید "بن علی " انسان فاسدی باشد، شاید رئیس جمهور نالایقی بوده ، شاید آنجنان که باید به فکر رفا مردم کشورش نبوده ، اما به هر شکل در مقابل...
-
سالی یه باره
شنبه 18 دیماه سال 1389 00:54
هفته قبل همراه پدرم سری به بازار ماهی فروشان شهر زدیم. ماهی سفید خوراک معمول زمستان خانه ماست. آنروز اما ماهی گران بود. بیش از اندازه هم گران بود. ماهی نخریدیم تا یکی دو هفته که بگذرد وقیمت متعادل تر و واقعی تر شود . دیروز از سر کار به خانه برگشته ام. پدر با لحنی که تردید در آن موج میزند دیس ماهی را نشانم میدهد....
-
بروم؟؟؟
جمعه 10 دیماه سال 1389 20:38
۱- اصولا برای غذا اهمیت قایل میشوم. شاید هم شخصیت . مهم نیست که محتویات غذا چیست. مهم احترامی است که برای درست کردن وهمچنین صرف آن قایل هستیم. حتی نان وپنیر وسبزی ساده هم که باشد باید خوب آماده شده باشد. نه اینکه هر روز وهر وعده این را که میگویم رعایت کنم اما برایم مهم است. وقتی غذایی درست میکنم دوست دارم بهترین مزه...
-
شلوغ ...
شنبه 27 آذرماه سال 1389 00:22
کودکی من همراه با میهمانیهای زیاد و دوره ای سپری شد. دوره ای که در حیاط و باغ بزرگ خانه قدیمی همراه دیگر بچه های کوچک وگاه بزرگ فامیل ودوستان خانوادگی ، به بازی وشادی گذشت. نوجوانی اما برایم یاد آور پایان همه آنچه که در کودکی داشتیم بود... میهمانی ها کم شدند، صمیمیت ها کمتر، انگار هر چه ما بزرگتر می شدیم ، دایره دوستی...
-
کدام گریه ... کدام محرم؟؟
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 22:02
نمیدانم آنچه که این روزها در کوی وبرزن شاهد آن هستیم ربطی به عاشورای حسین دارد یا نه؟ نمیدانم همه آنهایی که این همه خود را عاشق حسین می دانند اصلا مااجرای کربلا را می دانند که چه بود وچه شد؟ یا اینکه تمام اطلاعاتشان در حد چهار سخنرانی و چند مداحی وتعزیه است. سوالی هم ندارم بابت این عزاداری ودلیلش. اما میخواهم بپرسم...
-
خلاص
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 13:55
تمام شد. حالا با خیال راحت میتوانم برای روزهای تعطیلم برنامه ریزی کنم. حالا نگران این نیستم که فلان شب باید تا ساعت یازده سر کار باشم وبه کار مهم تری که دارم نرسم. حالا دیگر فکر روزهای گیج وخسته کننده عید نوروز ازارم نمی دهد که وقتی همه خوش وخرم مشغول مسافرت و میهمانی واینها هستند باید در محل کارم حاضر باشم و از اول...
-
بهانه های کوچک
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 17:34
زندگی را خیلی سخت نگیریم. گاهی برای شاد کردن خود واطرافیان نیاز به کمترین بهانه کافی است. یک کودک ده ساله وبلاگی راه انداخته. تا در برابر دوستانش که چند سال است وبلاگ دارند کم نیاورد. هرروز میرود وآمار بازدید ونظرات را کنترل میکند. خاله کودک در وبلاگش از دوستان مجازی اش میخواهد که برای شادی خواهرزاده اش به وبلاگش سر...
-
...
جمعه 21 آبانماه سال 1389 21:21
موندم یه ادم چقدر میتونه سنگدل باشه که حتی دادن مرخصی به زندانیان رو هم نتونه تحمل کنه. جنتی امروز تو نماز جمعه شاکی شده که چرا به زندانیان سیاسی مرخصی می دهند... سکوت میکنم
-
تلاش
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 13:37
برای پیشرفت باید تلاش کرد، به گذشته نگاهی انداخت ودرس گرفت... یک چراغ مطالع و یک وایت برد کوچک گرفته ام... زندگی ام بیش از اندازه بی برنامه شده بود... سعی میکنم با هدف زندگی کنم ... نوشتم تا یادم بماند...
-
بیا
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 22:27
آی تنهایی ، تنهایی ... دوباره بیا و آغوش باز کن... بیاو مرا تنگ در بر بگیر که سخت محتاج توام... آی تنهایی با تو چه داستانها ، چه خاطرات و چه روزها که سر نکرده ام.... بیا. بیا ومرا مونس جان باش... تنهایی ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 23:15
داداش بزرگه صبح زنگ زده که : آقا این خانوم ما رو ( که صاحب کار من هست ) نصیحت کن که اینجوری واونجوری. ازصبح تا ظهر غیر مستقیم تمام تلاشم رو کردم وتقریبا موفق شدم. حالا بماند که خودم در ذهنم چه گرفتاریهایی داشته ودارم...