تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد

بهار امسال نیز تمام شد. بهاری که برای من سرشار بود از خبرهای بد. اتفاق های ناگوار. اشنایی ها وآشنا زدایی ها. روزهای انتظار وآخر هیچ. شبهای بی سرانجامی ، روزهای تنهایی ، دزدیده شدن دوربینی که دوستش داشتم خیلی، بحث های سخت بعد از آن ، روزهای اشفته و سپس دوباره آشنایی زدایی و انتظار ومثل همیشه روزهای تنهایی و شبهای بی سرانجامی...

بهار امسال برایم خوب نبود هرچند که سر سپرده  ودل سپرده ام به خدای بزرگ . که هر چه میکنم همه به امید و توکل بر اوست...



چشم من در پی آن قافله بس اب کشید

تا به گوش دلم آواز درا باز آمد

گرچه حافظ در رنجش زد وپیمان بشکست

لطف اون بین که به صلح از در ما باز امد

ارزو

امشب شب ارزوها بود. خدایا میدانی که چند سالی است یک ارزو و یک درخواست بیشتر نداشته ام. هنوز هم بر سر همان یک درخواست خود مانده ام... چشمم تنها به توست ای مهربانترین مهربانان

فریاد

فقط دوست دارم فریاد بکشم......................................

یا حسین . میرحسین

با قامتی سرافراز، گرچه شلاق خورده، مجروح و حبس کشیده ایستاده ایم.


با مطالباتی برای نیل به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی و مطمئن از پیروزی به یاری حضرت حق، چرا که جز احقاق حق ملت چیزی نخواسته ایم.


“فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض”

اما کف  به کناری رود و از بین رود، اما ‏آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین مى‏مانَد.

عشق آمد و اتش به همه عالم زد

بیست وپنج خرداد سال گذشته با وضع خراب اینترنت از صبح دنبال این بودم که بدانم آیا راهپیمایی که اعلام شده بود برگزار می شود یا نه؟ آیا موسوی وکروبی وخاتمی حضور خواهند داشت یا خیر؟ تا ظهر خبری نبود. ظهر اما خبری رسید که میرحسین گفته است راهپیمایی به دلیل عدم صدور مجوز لغو شده است .

عصر در محل کار بودم ( در شهرستان ) که دوستانی از تهران تماس گرفتند و خبر از سیل عظیم جمعیت دادند که بعد ها تصاویرش را دیدیم که چه با عظمت ومیلیونی بود.

بیانیه امروز موسوی وکروبی هر چند می تواند اشتباهی استراتژیک خوانده شود اما در مقابل میتوان اینطور هم برداشت نمود که آنها تصمیم را بر عهده خود مردم گذاشته اند. آری شاید بهتر بود که حداقل سکوت میکردند اما یک سوال. آیا اگر سکوت میکردند چنین شور و بحث وگفتمانی در میگرفت که کمتر از دو روز مانده به سالگرد انتخابات بحث ها از چهارچوب اینترنت بیرون بیاید ودر خانه ها وکوچه ها جای خود را باز کند؟ این حجم بحث ها را دیروز و روزهای قبل هم سراغ داشتید؟

با دیدی مثبت به این بیانیه بنگریم که شوری تازه در جنبش دمیده است... تازه اول عاشقی است...

یکسال گذشت...

به همین راحتی دوست ها دشمن میشوند وروسیه وچین هم جزو استکبار جهانی قرار میگیرند. تحریم ها تصویب می شوند و ما مردم بیچاره خودمان را هی روز به روز تحریم میکنیم . دولت هم مارا تحریم میکند و خدا آخر وعاقبت ما را به خیر کند.

این چیزی که تصویب شده اگر اجرا شود هر حکومتی را هرچقدر هم که مقتدر باشد طی چند سال از پادرخواهد آورد ... اما یک سوال: چند سال؟؟؟؟؟؟

همه چیز با هم و بی هم. وقتی سخت می شود تصمیم گرفت. وقتی تصمیمی گرفته نمی شود وفرصتها از دست می روند...

سفر

اگر چه کودک راهی ، همیشه در سفری

چه می شود که مرا نیز با خودت ببری...

شکیبا باش...

گاهی وقتها نوشتن در همین صفحه مجازی آرامم میکند. امروز اما انگار بازگشته بودم به ده سال پیش. زمانی که روی کاغذ نوشته هایم را یادگار میگذاشتم. فقط به دنبال وقتی بودم وقلمی وکاغذی تا همه آنچه که بر دل دارم بنویسم. مخاطب خاصی در کار نبود. کاری انجام داده بودم و راضی از انجام آن .هرچند که نتیجه مثل بیشتر این ده سال اخیر منفی بود. اما فقط دوست داشتم بنویسم که آن هم نشد...


خدایا با من چه میکنی؟ پس کی آن چه را که با واسطه وبی واسطه از تو طلب کرده ام بر من می بخشایی؟ آیا هنوز توان تحمل آن را پیدا نکرده ام؟؟؟ ببین . این باز پشت گوش نینداختم. خود اقدام کردم هر چند ... خداجان اگر این امتحانهایت جزو سوابق تحصیلی حساب میشد اکنون یک پروفسوری چیزی شده بودم ها....... هوایمان را داشته باش... 

پ.ن: دوستانی که این نوشته را میخوانند. لطفا در مورد جزییات سوال نکنید که جوابی نمیدهم وناراحت میشوید...

امید

بعد از یک ده روز بسیار سخت ، جمعه این هفته روز بسیار خوبی را به همراه بعضی دوستان گذراندم. سفری کوتاه ویکروزه به نقطه زیبایی از گیلان که روحیه ام را از این رو به آن رو کرد. خوشبختانه همانطور که فکر میکردم با گذشت زمان ارامش برقرار شده است. این زمان چه موهبتی است که خداوند در اختیار ما آدمیان قرار داده. که با آمدن ورفتنش همه چیز را فراموش میکنیم و خاطره ها یکی پس از دیگری کهنه وکهنه تر می شوند...


شاید راهی جدید در پیش باشد...

التماس دعا جدا

وقتی حالتان خوب نیست ومدام اتفاقهای پی در پی که همیشه و همیشه برایتان مسخره ومزخرف به نظر می رسیدند ومی رسند حالتان را بد تر می کنند چه میتوان کرد؟ وقتی یک طرف کسی است که به حرمتش نمیتوان چیز خاصی گفت اما متاسفانه خود، هر چه میخواهد به هر که میخواهد میگوید... وقتی اصل قضیه فراموش شده است و بحث های فوق العاده بی ارزش ومسخره خوراک هرروزه ات میشود. وقتی...

وقتی حالتان خوب نیست ونیاز به یک تنهایی وسیع با یک حجم وسیع زمانی ومکانی دارید.

وقتی حالتان خوب نیست وکسی نیست که سرش را برروی پاهایش بگذارید وهق هق گریه کنید. وقتی حالتان خوب نیست و کسانی میخواهند به شما کمک کنند اما نمیتوانند و جز حرف های کلیشه ای وگاه شوخی های بیمزه که برای عوض شدن روحیه میگویند، چیزی تحویلتان نمی دهند

وقتی حالتان خوب نیست وآرزو میکردید ایکاش هیچوقت در این محیط این همه سال باقی نمی ماندید که مجبور باشید این فضا را تحمل کنید.

وقتی حالتان خوب نیست  ...

حالم خوب نیست. دعایمان کنید......... لطفا...