تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

همه مسافریم...

یکسال گذشت. به همین راحتی. به همین زودی. زود آری ،  اما راحت نه، چه کسی می تواند ادعا کند که جای او خالی نیست؟ وقتی در تمام این یکسال تمام دوستان فقط یکبار دور هم جمع شده اند. فقط یکبار بدون او همت کرده ایم وبا هم بوده ایم. زحمت زیادی کشیدیم نه؟

جایش خالی است که ما را جمع کند، بخنداند ، از غصه ها وقصه ها رهاییمان بخشد و آنگاه ...

یکسال گذشت از رفتن ناباورانه علی اکبر . یکسالی که اتفاقها آنچنان سرعت گرفتند که اگر همین امروز به شهر بازگردد و اوضاع را ببیند فکر میکند که سالهاست از بین ما رفته است.

امانه. همین دیروز بود که رفتی... همین دیروز که از پشت تلفن صدای همراه با گریه دکتر محمود را شنیدم که می گفت ... علی اکبر رفت... و آنچه که بر من رفت سیاهی بود وسیاهی وناباوری...

نظرات 3 + ارسال نظر
ستایش پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ق.ظ

:)
بعضی ها آنقدر تاثیر گذار زندگی می کنند که تا هیچوقت جای خالی شان با هیچ چیز پر نمی شود. هیچ چیز آنها نمی شود... هیچ چیز...

خدا رحمت و رحمت و رحمت نثار روحش کند

ما جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام اقای من که تو باشی... اصلا نمیشود باور کرد... که یک سال رفت به همین سادگی...؟ من که بنا را گذاشته ام به اینکه رفته مسافرت، امریکایی جایی...
خیلی سخت است و اینکه حالا باید به مرگ هم فکر کنیم بدمصب...

نجمه شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:38 ب.ظ http://www.sadebegooyam.com

روحش شاد
جمله اخرت .......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد