تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تولد... یک سال پیر تر شدم

این یکی دو روزی که گذشت روزهای خوبی بودند. امروز هفتم اسفند ، تولدم بود. از دو سه روز پیش دوستان یادم کردند. اول از همه ستایش بود که تبریک گفت. بعد مسئول فنی داروخانه مان برایم جشن داروخانه ای گرفت وکیکی وشمعی ، خانواده هم که به جای خود ، نجمه هم که مثل همیشه شرمنده کرد. فکر کنم کادو هم فرستاه البته تا الان رو نکرد ولی چند روز پیش با یه سوال سوتی رو داد

محمود عزیز هم باز یادش بود و تبریک گفت البته به همراه نگار... امیدوارم روزهای خوش برای همه ادامه داشته باشه...

پ ن : البته فروغ عزیز چند وقت پیش تبریک گفته بود. در واقع اولین نفر ایشون بودن که بدلیل اشتباه در تاریخ زودتر از همه اقدام کرده بودن...


نظرات 2 + ارسال نظر
ستایش جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ب.ظ

پیرمرد... :دی
امیدوارم سال دیگه یه جشن تولد 2 نفره هم داشته باشی :)

نجمه شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام
بازم تولدت مبارک
منم یه روز زودتر گفتم چون مطمئن بودن روز تولدت به خاطر بله برونه حمید اینقد سرم شلوغه که نمی رسم .
بازم مبارک باشه
انشاءالله شاد وباشی و عاقبت به خیر مادر جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد