تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

شکیبا باش...

گاهی وقتها نوشتن در همین صفحه مجازی آرامم میکند. امروز اما انگار بازگشته بودم به ده سال پیش. زمانی که روی کاغذ نوشته هایم را یادگار میگذاشتم. فقط به دنبال وقتی بودم وقلمی وکاغذی تا همه آنچه که بر دل دارم بنویسم. مخاطب خاصی در کار نبود. کاری انجام داده بودم و راضی از انجام آن .هرچند که نتیجه مثل بیشتر این ده سال اخیر منفی بود. اما فقط دوست داشتم بنویسم که آن هم نشد...


خدایا با من چه میکنی؟ پس کی آن چه را که با واسطه وبی واسطه از تو طلب کرده ام بر من می بخشایی؟ آیا هنوز توان تحمل آن را پیدا نکرده ام؟؟؟ ببین . این باز پشت گوش نینداختم. خود اقدام کردم هر چند ... خداجان اگر این امتحانهایت جزو سوابق تحصیلی حساب میشد اکنون یک پروفسوری چیزی شده بودم ها....... هوایمان را داشته باش... 

پ.ن: دوستانی که این نوشته را میخوانند. لطفا در مورد جزییات سوال نکنید که جوابی نمیدهم وناراحت میشوید...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد