تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد

بهار امسال نیز تمام شد. بهاری که برای من سرشار بود از خبرهای بد. اتفاق های ناگوار. اشنایی ها وآشنا زدایی ها. روزهای انتظار وآخر هیچ. شبهای بی سرانجامی ، روزهای تنهایی ، دزدیده شدن دوربینی که دوستش داشتم خیلی، بحث های سخت بعد از آن ، روزهای اشفته و سپس دوباره آشنایی زدایی و انتظار ومثل همیشه روزهای تنهایی و شبهای بی سرانجامی...

بهار امسال برایم خوب نبود هرچند که سر سپرده  ودل سپرده ام به خدای بزرگ . که هر چه میکنم همه به امید و توکل بر اوست...



چشم من در پی آن قافله بس اب کشید

تا به گوش دلم آواز درا باز آمد

گرچه حافظ در رنجش زد وپیمان بشکست

لطف اون بین که به صلح از در ما باز امد

نظرات 2 + ارسال نظر
ستایش سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ

برادرم تابستونت رویایی به امید خدا :)

فروغ چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ http://foroughs.blogspot.com

با امیدواری استوار باش وگرنه هیچ وقت به آرزوت نمی رسی. تلخ گفتم اما حقیقت همین است. تک تک جمله هات تکیه بر نداشتن و نرسیدن دارند. همه را از خودت دور کن حبیب. مادامیکه تلخ اندیش باشی بدست نخواهی آورد. هر روز که از خواب بیدار می شی به خورشید سلام بگو و هر شب به ماه شب به خیر. روزانه هات را تماما به امیدواری سر کن. فقط باید لبخند بزنی . لبخند به همه چیز. به درختان. به حشرات. به گل ها.به آدم ها. به خودخواهان. به همدلان. به خودت حبیب. شاد باش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد