تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

درویشم... خیلی وقت است...

یک وقتهایی فکر میکنی کسی را میشناسی. نزدیک می شوی . میبینی میشناسی. بیشتر نزدیک می شوی . می بینی نه. نه تنها نمی شناسی که حتی همه آن نزدیک شدن ها هم اشتباه بوده. اشتباه بوده که فکر میکردی مثل تو فکر میکند. اشتباه می کردی که فکر میکردی چیزی حالیش است. شاید هم اشتباه می کردی که فکر می کردی چیزی حالیت است. این وسط یک جای کار میلنگد. مهم نیست چه کسی اشتباه می کند... مهم این است که اشتباه اتفاق افتاده...



    




       تنهایی... هجوم می آوری بر من درویش یک لا قبا... هجوم بیاور غریبه نیستی...


نظرات 1 + ارسال نظر
ستایش یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ب.ظ

:)
عجب . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد