تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

the favorite

گاهی وقت ها خودت باید دست به کار شوی. همه آن چیزهایی که برایت ازار دهنده هستند را کنار بزنی و به چیزهایی که خوشحالت میکنند واز آنها لذت می بری فکر کنی.

نوشتن ، عکاسی، صحبت بادوستان و البته غذا خوردن جزء دوست داشتنی های من هستند.

گردوی تازه خریده ام با پوست. به همراه پدرم نشسته ایم و پوست های سبزشان را درآوردیم وشب به شب که می آیم خانه می نشنیم پای گردو خوری. مزه می دهد فراوان. به چیز دیگری هم فکر نمیکنم .فقط به مزه گردو...

دوربینم را برمیدارم ومیزنم به جاده. حالا هر جا که شد. عکس میگیرم وبه چیزی فکر نمیکنم مگر سوژه عکس

مینویسم و حرف میزنم... خالی وپر می شوم از لحظه های ناب زندگی .

همه اینها در شرایطی است که در یک زندان بزرگ زندگی میکنیم. من .همه ما در این زندانی شدن سهیم هستیم.چاره اما چیست؟ به حال فکر میکنم. سعی میکنم از لحظه های زندگیم لذت ببرم.

حتی وقتی در محل کارم که هیچ دوستش ندارم هم هستم سعیم بر این است که اوقات خوشی را سپری کنم و خستگی اش به تنم نماند...

شاید خود را گول میزنم.اما هر چه که هست خیلی وقت است آه وناله سر نمی دهم. از شرایط پیش هر کسی شکایت نمیکنم . چیزی هم اگر هست بین من است وخدایم. بیرون چهره خندانی است که از پس دوست داشتنی هایم نمایان شده است...

نظرات 1 + ارسال نظر
ستایش پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ق.ظ

توانایی فوق العاده ایه... :)
خدا حفظش کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد