تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

تک نگاره ها

آنچه در ذهن می اید

سالی یه باره

هفته قبل همراه پدرم سری به بازار ماهی فروشان شهر زدیم. ماهی سفید خوراک معمول زمستان خانه ماست. آنروز اما ماهی گران بود. بیش از اندازه هم گران بود. ماهی نخریدیم تا یکی دو هفته که بگذرد وقیمت متعادل تر و واقعی تر شود .

دیروز از سر کار به خانه برگشته ام. پدر با لحنی که تردید در آن موج میزند دیس ماهی را نشانم میدهد. میگوید: امروز رفتم بازار. به زور این ماهی رو دادن بهم. نگاه میکنم به دیس. ماهی آزاد که حلقه حلقه شده. میپرسم مبارکه چند؟ جواب میشنوم کیلویی 45 هزار تومن. کلا شد صدتومن.    میگویم دوباره، مبارکه ، سالی یکباره دیگه .

به اتاقم میروم و با خودم فکر میکنم این مقدار حداکثر دو وعده غذای ما خواهد بود. اما همان هفته قبل با همین پول میتوانستیم برای دوازده وعده ماهی بخریم...

چنین پدری داشته وداریم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد